معنی دستگاه چاپ

حل جدول

دستگاه چاپ

اختراعی از یوهان گوتنبرگ آلمانی


نوعى دستگاه چاپ

رتاتیو


مخترع دستگاه چاپ

گوتنبرگ


نوعی دستگاه چاپ

رتاتیو


دستگاه چاپ سریع

رتاتیو


مخترع آلمانی دستگاه چاپ

یوهان گوتنبرگ

گوتنبرگ


نوعی دستگاه چاپ سریع

رتاتیو

روتاتیو

فرهنگ فارسی هوشیار

ماشین چاپ

چرخین چاپ دستگاه چاپ


ماشین چاپ سنگی

چرخین چاپ سنگی دستگاه چاپ سنگی

فرهنگ عمید

چاپ

تکثیر و تولید نوشته به تعداد زیاد،
نقش کردن تصویر یا نوشته برروی کاغذ یا پارچه،
تولید و انتقال فیلم بر روی کاغذ عکاسی،
(اسم) تمامی نسخه‌های یک کتاب که در یک زمان منتشر می‌شود: چاپ دوم کتاب،

لغت نامه دهخدا

چاپ

چاپ. (اِ) طبع. باسمه. عملی است که بواسطه ٔ آن میتوان از روی یک نوشته چند نسخه ٔ شبیه به آن تهیه کرد. (لغات نو فرهنگستان). طبع و باسمه و تافت و انطباع و تافتگی از روی خط و نوشته. (ناظم الاطباء)، چاپ اول، طبع نخستین کتابی، چاپ عبدالرحیم، طبع او. چاپ سنگی و چاپ سربی و چاپ ژلاتینی از انواع طبع است. || دروغ. گزافه. اغراق. در وجه اشتقاق این کلمه عقاید مختلف اظهار شده است. بعض دانشمندان کلمه ٔ چاپ را مأخوذ از «چاو» دانسته اند (لفظ «چاو» یک کلمه ٔ چینی است و شرح آن درجای خود بتفصیل آمده است برای اطلاع به «چاو» رجوع شود) از جمله دانشمند فقید عباس اقبال در مجله بهار سال 2 شماره ٔ 8 تحت عنوان «چاو، چاپ، اسکناس » مینویسد: «چیزی که به احتمال قوی میتوان گفت این است که دو لفظ «چاپ » و «چاپ خانه » (معمول امروزی) همان «چاو» و «چاوخانه ٔ» قدیم است که با اندک تحریف، یعنی با تبدیل «و» به «پ » به این صورت در آمده...» و نیز آقای پورداود استاد دانشگاه در تعریف لغت «چاو» نوشته اند:
«... (چاو) از این گذشته در زبان فارسی به هیئت «چاپ » و «چاپخانه » مانده که بجای کلمات عربی «طبع» و «مطبعه » بکار میرود شک نیست که این کلمه یادگار روزگار «کیخاتوخان » و از «چاو» و «چاوخانه » آن زمان است در هند هم این کلمه بجای مانده چهاب، چهاپه، چهاپه خانه، چهاپاتی و چهاپتا (چاپ کردن) موجود است ». (هرمزدنامه ص 224). اما دانشمندان دیگر با تحقیقات بیشتری که در این خصوص بعمل آورده اند اشتقاق «چاپ » را از چاو بعید می دانند و این عقیده را رد می کنند. آنان معتقدند که «چاپ » از لفظ «چهاپ » و «چهاپه » هندی گرفته شده است از جمله آقای مجتبی مینوی استاد دانشگاه در پایان مقاله ای تحت عنوان «ترجمه ٔ علوم چینی بفارسی در قرن هشتم هجری » مینویسد: «... چاپ از لفظ «چهاپه » هندی مشتق است و این جانب تفصیل این مطلب را در ذیل مقاله ای که راجع به رفتن محصلین ایرانی بفرنگستان تحت عنوان اولین کاروان معرفت، در مجله ٔ یغما نوشته بیان کرده ام.» (مجله ٔ دانشکده ادبیات شماره ٔ 1 سال سوم مهر ماه 1334). اینک تفصیل آن مطلب را از ذیل مقاله ٔ «اولین کاروان معرفت » در اینجا میاوریم: «در باب کلمه ٔ چاپ (و اینکه این لفظ از کجا آمده است) عقاید مختلف اظهار شده است و چندی پیش یکی ازفضلای ایران حدس زد که شاید این کلمه از لفظ«چاو» مغولی آمده باشد. لفظ «چاو» بر پولی اطلاق میشده است که هفتصد سال پیش در ایران از کاغذ یا چرم میساخته اند و بر آن مهر میزده اند یا علاماتی نقش میکرده اند ولی بسیار مستبعد است که این کلمه ربطی با لفظ چاپ داشته باشد. در سفرنامه های ایرانیان که در حدود صد و سی چهل سال پیش نوشته شده است کلمه ٔ طبع و چاپ مکرر آمده است و محتاج به گفتن نیست که فن چاپ در ترکیه و هندوستان و مصر زودتر از ایران رائج شد. کسانی که کتب چاپ ترکیه و مصر را دیده بودند این صنعت را به لفظ طبع و طباعت میخواندند و آنهائی که به هندوستان سفر کرده بودند و کتابهای چاپ هند را دیده بودند لفظ «چهاپه » یا «چاپ » را بکار میبردند (مثل میرزا ابوالحسن خان شیرازی و میرزا ابوطالب خان اصفهانی) - در سفرنامه ٔ میرزاابوطالب خان هر دو لفظ استعمال شده است.در زبان هندی لفظ چاپ بمعنی مُهر است و پارچه هایی را که (مثل چیت و قلمکار) بوسیله ٔ مهرها یا قالبهای چوبی نقش میکنند «چهاپانیا» و «چهاپاره » میگفته اند. وچون صنعت طباعت شبیه به همین مهر زدن و نقش کردن بوسیله ٔ قالب است همان چهاپه را در این مورد نیز بکار برده اند. در مسیر طالبی یعنی سفرنامه ٔ میرزا ابوطالب خان اصفهانی این عبارت آمده است: «ذکر کارخانه ٔ تبع (کذا) یعنی چهاپه گری کتاب و تصویر، از صنعتهای مفید است فایده ٔ چهاپه ٔ کتاب نشر علم است که علت غائی و علماء و مصنفین میباشد... و طریق آن صنعت بواسطه ٔ وجود آن در کلکته بمردم ظاهر است » پانزده سال بعد از اومیرزا صالح در سفرنامه ٔ خود نوشت که در سال 1445 م.در هلند اختراع چاپ زنی شده و در سال 1477 م. صنعت مزبور را بانگلند آورده در سال 1536 م. باسمه کردن تصاویر در بالای مس و نسخه ٔ آن بر روی کاغذ در انگلند اختراع گردیده. میرزاصالح در کتاب خود مکرر از چاپ وچاپخانه و چاپ کردن و استاد چاپ زن و چاپ شدن و چاپ زدن و از چاپ بیرون آمدن بحث میکند» (مجله ٔ یغما شماره ٔ هشتم سال ششم آبانماه 1332). بدیهی است از دو عقیده که دانشمندان درباره ٔ اشتقاق کلمه ٔ «چاپ » اظهار داشته اند عقیده ٔ دوم صائب تر و اشتقاق «چاپ » از «چهاپ » و «چهاپه » (چنانکه آقای مینوی نوشته و استدلال کرده اند) صحیح تر مینماید.
تاریخ چاپ. چاپ در چین: چنانکه میدانیم نخستین بار در جهان صنعت چاپ در کشور چین معمول گردید و چینیان زودتر از سایر ملل به این صنعت پی بردند و در صدد تکمیل آن برآمدند و کتاب چاپ کردند. درباره ٔ صنعت چاپ و چگونگی ایجاد و تکمیل آن در کشورچین بهتر است از اطلاعاتی که یک دانشمند قدیم ایرانی در آن خصوص داشته و در کتاب خود آورده است استفاده کنیم و قسمتی از مقاله ٔ مجتبی مینوی استاد دانشگاه را که در آن مقاله از آن دانشمند و کتاب او یاد کرده و مطالبی از آن کتاب نقل کرده اند در اینجا بیاوریم. مجتبی مینوی در مقاله ای تحت عنوان «ترجمه ٔ علوم چینی به فارسی در قرن هشتم هجری » می نویسند: «یکی از نسخه های خطی منحصر بفرد فارسی که در استانبول دیدم کتاب موسوم به «تانکسوق نامه ٔ ایلخان در فنون علوم ختائی »است که در عهد غازان خان باهتمام رشید الدین فضل اﷲ وزیر همدانی تهیه شده است و ترجمه ٔ قسمتی از کتب طبی و علمی چینی به زبان فارسی است و در کتابخانه ٔ ایا صوفیه بشماره ٔ 3596 محفوظ است...» (سپس مقاله ٔ خود را ادامه میدهند و پس از بیان شرح حال رشید الدین و معرفی کتاب «تانکسوق نامه....» و نقل مطالبی از فصول مختلف این کتاب مینویسند):
«این کتاب رشیدالدین تا آنجا که بنده اطلاع دارم قدیمترین مأخذ فارسی در باب وجود صنعت چاپ در چین است. چاپ کتاب را چینی ها در عصر سلسله ٔ سلاطین تانگ بکمال رسانیدند، یعنی مقارن قرن اول تا سوم هجری، شیوه ٔ متداول همان بود که وصف آن را رشیدالدین کرده است و عن قریب عین عبارات او نقل خواهد شد، یعنی روی یک قطعه ٔ چوب تمام مطالبی را که باید در دو صفحه ٔ متوالی بیاید، بعلاوه ٔ یک ستون عنوان باب و فصل و ممیزات دیگر در میان دو صفحه، وارونه میکندند و سپس آن را مرکب زده روی کاغذ برمیگرداندند و آن کاغذ را از وسط تا میزدند و کتاب هر چند ورق میشد از این اوراق تاکرده مرکب بود که پهلوی یکدیگر گذاشته میدوختند. هنوز هم همین شیوه در چین متداول است و اهل مملکت آن را بر شیوه های دیگر ترجیح میدهند. شیوه ٔ دیگری که اختراع کردند گویا در عصر رشیدالدین هنوز معمول نشده بوده و ابداع آن یا در همان عهد و یا اندکی بعدتر باید شده باشد. آن طریقه این بود که قالبهای متعدد به عده ای که برای تمام اشکال و صورتهای معمولی خط چینی لازم بود تعبیه کرده بودند و از این قالب ها عده ٔبسیاری مکعب های گلی یا فلزی متساوی بیرون میریختند که بر یک سطح هر یک از آنها نقش یکی از آن اشکال بطور معکوس و برجسته منقور بود و یا آنکه مکعب های چوبی متساوی میگرفتند و نقش وارونه ٔ هر شکلی را بر یک سمت هر مکعبی بطور برجسته نقر میکردند و مقدار بسیار زیادی از هر شکل و صورتی تهیه کرده و حاضر داشتند و این مکعب های گلی یا چوبی یا فلزی برای ایشان همان عملی را انجام میداد که امروزه حروف سربی برای ما انجام میدهد یعنی آنها را پهلوی هم مطابق مضمون و مطالبی که میخواستند چاپ شود ترتیب میدادند و «صفحه بندی » میکردند و برای عمل «طبع» بکار میبردند. خواجه رشیدالدین فضل اﷲ چنانکه گفته شد فقط از آن شیوه ٔ قدیم خبر میدهد و عین عبارت او این است: ضبطی نهاده اند که کتابی را بر صحیفه های چوب می کنند بخطی که در غایت خوبی باشد و تمام مقروء و مصحح و آن را بر کاغذ میزنند مانند آنکه نقاشان نقش بر چوب کرده قالب میزنند تا همه متساوی و راست و نیکو و آسان باشد و آنچه کاتبی بسالی نویسد به یک روز قالب برزنند و کاغذ تنک خطایی که میسازند غرض از تنکی آن آن است که قالب نیک در آن نشیند و نقش درست بیرون آید و الا کاغذ چنین تنک نساختندی و سیاهی نیز چنان ساخته که لایق قالب زدن باشد و هر چند قالب بریک روی کاغذ می زنند و یک روی دیگر صرفه میرود لیکن در تنکی و آلت کاغذ و حجم کتاب دو سه چندان توفیر باشد و نیز کاغذ از پوست درخت توت و درخت نی و میان انواع نی...، و میان آن مانند میان چوب پوسیده میباشد، میکنند تا عظیم آسان و کم بضاعت و اندک قیمت بود... حکمت در وضع خط و فواید آن و آسانی کتاب و آسانی ساختن کاغذ و هرچه بدان تعلق دارد که مصلحت و مدار ملک و ضبط آن بقلم راست آید، این معانی است که شرح داده شد.
خواجه رشیدالدین در مقدمه ٔ قسمت تاریخ ختای از جامعالتواریخ هم طریقه ٔ فن چاپ را بیان کرده است و داود بناکتی در تاریخ خود آن فصل را نقل کرده بدین عبارت: «آنگاه به موجبی که عادت ایشان است از آن کتاب نسختها کرده و میکنند چنانکه در آن هیچ تغییر و تبدیل و زیادت و نقصان نمی تواند بود و آن چنان است که چون بهترین کتب آن تواند بود که درست باشد و خطش بغایت خوب و مجال تغییر و تبدیل در آن نه، رعایت این هر سه معنی را وصفی کرده اند که هر کتاب که نزد ایشان معتبر افتاد خطاطی خوش نویس را حاضر کرده اند تا هر صفحه ای از آن کتاب به خطی پاکیزه بر لوحی نوشته است و تمامت دانندگان آن قسم باحتیاط تمام مقابله و تصحیح آن کرده و خط خویش بر ظهر آن لوح مثبت گردانیده، آنگاه نقاران ماهر استاد را فرموده تا آن را نقاری کرده اند و چون از تمامت کتاب بر این طریقه نسخت گرفته اند و بر هر یک عدد آن بر توالی نوشته، آن لوحها را همچون سکه ٔ دارالضرب در کیسه ها به مهر امناو معتمدان معین سپرده اند و در دکانهای مخصوص به آن مصلحت مضبوط نهاده و بر آن عمال تمغائی معین و مقرر گردانیده، بهر وقت که کسی نسخه ای از آن خواهد پیش آن جماعت برود و حقوق معین دیوانی و مؤنات آن بدهد ایشان آن لوحهای آن کتاب بیرون آرند و بر مثال سکه ٔ زربر اوراق کاغذ نهند و به وی تسلیم کنند و بدین طریقه ممکن نیست که در هیچ کتابی از کتب ایشان زیادت و نقصان تواند بود. بدان سبب بر کتاب مذکور (یعنی کتاب تاریخ ختای که سابقاً ذکر شد) اعتماد کرده نقل تاریخ ایشان میرود».
چاپ در اروپا: صنعت چاپ را در اروپا یکنفر آلمانی بنام «گوتنبرگ » (هانس یا جوهانس ژنفلیش متولد سال 1400- وفات 1468 م.) اختراع کرد و اول دفعه با چاپ سنگی آزمایشهایی نمود و کتابهایی بچاپ رسانید که از آن جمله تورات 36 سطری و تقویم 1448 م. را باید نام برد و بعد درباره ٔ چاپ با حروف متحرک (چاپ سربی) نیز مطالعات خود را ادامه داد و افتخار کشف این صنعت مهم و مفید برای همیشه بنام او ثبت گردید. رجوع به گوتنبرگ شود.
چاپ در ایران: صنعت چاپ از طریق اروپا به ایران راه یافت و نخستین بار در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار و به همت و مساعدت عباس میرزا نایب السلطنه چند تن از ایرانیان فن چاپ کردن را در اروپا آموختند و دستگاه چاپ حروفی (چاپ سربی) و چاپ سنگی را از اروپا به ایران آوردند. در خصوص اینکه چه کسی اول دفعه چاپخانه در ایران دایر کرده و اولین مطبعه از نوع چاپ سربی یا چاپ سنگی بوده و دستگاه چاپ در کدام یک از شهرهای ایران زودتر بکار افتاده، عقاید مختلف است. لیکن از مجموع تحقیقات و مطالعاتی که تاکنون در این باره بعمل آمده مسلم شده است که نخستین بار دستگاه چاپ حروفی (سربی) که به ایران وارد شده در شهر تبریز دایرگردیده است بشرحی که مجتبی مینوی استاد دانشگاه در مقاله ٔ (کاروان معرفت) نوشته و توضیح داده اند این دستگاه چاپ سربی و اولین مطبعه ٔ فارسی را میرزا صالح شیرازی (که از طرف عباس میرزا نایب السلطنه برای تحصیل همراه چهار ایرانی دیگر به اروپا اعزام شده بود) درانگلستان خریده با خود به ایران آورد و در شهر تبریز دایر کرد.
برای توضیح و تفصیل بیشتر نخست مقاله ای را که به تاریخ 28 آذر ماه 1290 هَ. ش. در شماره ٔ پنجم سال دوم دوره ٔ جدید روزنامه ٔ کاوه تحت عنوان «چاپخانه و روزنامه در ایران » چاپ شده و بعد قسمتی از مقاله ٔ (کاروان معرفت) را که بقلم مجتبی مینوی در شماره ٔ هشتم سال ششم مجله ٔ یغما درج گردیده است عیناً نقل میکنیم. روزنامه ٔ کاوه مینویسد: «چاپخانه و مطبعه و بصمه خانه که به هر سه لفظ در ایران دائر است، معلوم است که از فرنگستان به ایران آمده ولی این لفظهای مختلف هر یک منشاء دیگری دارد: لفظ مطبعه که عربی است محتاج بشرح نیست چه واضح است که از طباعت و طبع که به همین معنی بوده اخذ شده. منشاء لفظ «چاپ » که در هندوستان گاهی «چهاپ » هم نوشته میشود برنگارنده کاملاً روشن نیست بعضی ها آن را مأخوذ از کلمه ٔ «چاو» مغولی یا چینی که اسم اسکناس و پول کاغذی بوده که در عهد گیخاتوخان پادشاه مغول در ایران رایج شد (و شرح آن درکتب و تواریخ ثبت است) فرض کرده اند ولی مأخذ این فقره معلوم نیست. نگارنده احتمال میدهد که این لفظ ازهند به ایران آمده باشد و شاید هم اصلاً لفظ هندی باشد. لفظ «بصمه » یا «باصمه » اگر چه ظاهراً ترکی بنظر می آید و حالا بطور اسم مصدر از فعل «بصمق » عثمانی یا «باصماخ » در ترکی شرقی استعمال میشود و عمل طبع را هم در زبان ترکی فعلا «باصمق » میگویند و مشتقات آن را در مقام «طبع کردیم » و «طبع شده » استعمال میکنند با وجود این منشاء اصلی آن درست واضح نیست چه این لفظ از قدیم یعنی از عهد مغول معمول بوده و در آن عهد میان مغولها بتصویر پادشاهان مغول «بصمه » میگفتند. ظاهراً اولین مطبعه هم که به ایران آمده معروف به بصمه خانه شده بود چنانکه «آنژدوسن ژوزف از مبشرین و پادریان فرقه ٔ نصارای کرملیط از اهل طولوز در کتاب «لغت فرنگی و پارسی » خود که درحدود سنه ٔ 1081 تألیف کرده و در سنه ٔ 1096 بطبع رسانیده در تحت عنوان کلمات «باصمه خانه، کارخانه بصمجی، مطبع» (صفحه ٔ 415 از آن کتاب) چنین مینویسد: «حضرات پادریان کرملیت میدانی میر بصمه خانه ٔ عربی و فارسی در عبادتخانه ٔ خودشان در اصفهان برپا و دایر کرده بودند و هنوز دارند. ارامنه نیز در جلفه بصمه ٔ ارمنی دارند». بعد از این جمله شرح میدهد ومیگوید که هیچکدام از مطبعه ها عاقبت پیشرفت نکردند و این بسبب خشکی مفرط هوا است. از عبارت فرانسوی این کشیش که به لفظ «پدران قدیم ما» گفته استنباط میشود که مطبعه ٔ مزبور در اوایل قرن یازدهم هجری به ایران آمده چه مبشرین مسیحی کاتولیک از اوایل این قرن به اصفهان آمده وبرقرار شدند ابتدا فرقه ٔ اوگوستین های پرتگالی در سنه ٔ 1011 و بعد از آنها فرقه ٔ کرملیت های اصلاح شده در سنه ٔ 1016 بعد فرقه ٔ کاپوسن های فرانسوی در سنه ٔ 1038 و فرقه ٔ یسوعیین (ژزویت) در سنه ٔ 1055 و کمی بعد از آنها دومینیکن ها در اصفهان برقرار شدند. پس ورود مطبعه را به ایران ممکن است در حدود سنه ٔ 1020 تا 1030 دانست که همین کرملیت ها آوردند و ابتدا بعضی اوراق بزبان عربی و فارسی در ادعیه و اذکار مسیحی طبع کردند. در جلفای اصفهان هم ارامنه از قدیم الایام یک چاپخانه ٔ ارمنی داشته اند. این مطبعه بنا بر قول هوتم شیندلر «تقریباً سی سال بعد از اینکه شاه عباس اول در سنه ٔ 1013 چند هزار خانواده ٔ ارامنه را از جلفای قفقازیه به اصفهان کوچانید و در نزدیک آن شهر ساکن ساخت کتب متعدد با حروف ارمنی چاپ کرده ابتداء از تاریخ 1050 در کتابخانه ها موجود است و قسمتی از حروف قدیم الحال هم در نمازخانه ٔ جلفا حاضر است در این زمان چاپخانه ٔ ارمنی با حروف جدید کار میکند» در دائره المعارف بریتانیا در ماده ٔ «ادبیات ارمنی » نیز ذکر یک ورق بزرگی بزبان ارمنی چاپ جلفای اصفهان شده که در سنه ٔ 1050 طبع شده. موضوع این ورقه دینی است و عبارت است از گزارش پدران کویر از این فقره معلوم میشود که دخول مطبعه ٔ عربی در ایران قبل از دخول آن در عثمانی بوده چه در عثمانی ابتدا در سنه ٔ 1141 بود که چاپ عربی آمد و اولین کتاب مطبوع با آن حروف ترجمه ٔ ترکی صحاح جوهری بود اگر چه طبع با حروف دیگر در عثمانی قدیمتر است و ابتداء در سنه ٔ 894 نخستین مطبعه از طرف یهودیها در اسلامبول بنا شده و در سنه ٔ 953 اولین کتاب عربی که در آن مطبعه چاپ شد تورات عربی بود ولی با حروف عبرانی. خود ایرانیها سالیان دراز بی مطبعه بودند و ابداً در خیال آن نبودند و مثل سایر آثارتمدن، مطبعه نیز خیلی دیر به ایران رسید. شاردن سابق الذکر در کتاب سیاحت نامه ٔ بزرک و معروف خود گوید: «ایرانیان صد دفعه تا حال خواسته اند مطبعه داشته باشند، فواید و منافع آن را میدانند و می بینند و ضرورت و سهولت آن را می سنجند لیکن تا حال کامیاب نشده اند. برادر وزیر اعظم (یا مجتهد بزرگ ؟) که آدم خیلی عالم و مقرب شاه است در سنه ٔ 1087 از من خواست تا عمله ای از فرهنگ بیاورم که این کار را بایرانیان بیاموزد و کتب مطبوعه ٔ عربی و فارسی را هم که من به او داده بودم بشاه نشان داده و اجازه گرفته بود ولی وقتیکه پای پول بمیان آمد همه چیز بهم خورد» نه تنها در زمان شاردن بلکه صد سال بعد هم ایرانیان همتی در باب مطبعه نکردند تا وقتیکه در زمان سلطنت فتحعلیشاه اولین مطبعه در تبریز برقرار شد. در باب این مطبعه ٔ مرحوم هوتم شیندلر چنین مینویسد: «در سال 1233 شخصی موسوم به آقازین العابدین تبریزی اسباب آلت مختصر باسمه خانه ٔ طیبوگرافی یعنی چاپ حروفی به تبریز آورده در تحت حمایت عباس میرزا نایب السطنه که در آن زمان حکمران آذربایجان بود مطبعه ٔ کوچکی را برقرار نمود و بعد از مدتی کتابی را موسوم به «فتح نامه » تمام کرد. این کتاب نخستین کتابی بود که در ایران بحروف عربی مطبوع شد. مصنف کتاب مذکور میرزاابوالقاسم قایم مقام بود و قصه ها گفته از جنگی که در سال 1227 میان دولتین روس و ایران واقع شد و بتوسطصلح نامه ٔ گلستان مورخه ٔ 12 اکتبر 1813 م. / 16 ذی القعده 1228 هَ. ق. به انتها رسید. «فتحعلی شاه میرزا زین العابدین را در سال 1240 بدارالخلافه احضار کردو میرزای مزبور ابتدا به منزل ملک الشعرای ثانی آمد ولی چون ملک از این کیفیت بصیرتی نداشت منوچهرخان معتمدالدوله میرزا را جذب کرد و در تکیه ٔ منوچهرخان منزل داد. کمی بعد از آن میرزا زین العابدین قرآن مجید اعلی را بخط مرحوم میرزای تبریزی که به «قرآن معتمدی » مشهور شد بچاپ حروفی ؟ درآورد. چند نفر پیش میرزا زین العابدین شاگرد بودند و یکی از آنها مرحوم میرباقر بود که بعدها نسخه ٔ ناسخ التواریخ تألیف لسان الملک را بچاپ لیتوگرافی درآورد: «در مآثر سلطانی که بسعی و استادی ملامحمدباقر تبریزی در اواخر شهر رجب 1241 هَ. ق. در تبریز بچاپ حروفی بطبع رسیده نیز در ضمن وصف طبع اشاره به میرزازین العابدین مزبور هست «که به اهتمام منوچهرخان مجلدات از کتب حدیث باسمه کرده » بعد از فوت عباس میرزا (سنه ٔ 1249 هَ. ق.) مطبع طیبوگرافی تبریز موقوف شد...
«طیبوگرافی یعنی چاپ حروفی طهران در سال 1261 موقوف شده بود و آنکه در تبریز بود تقریباً ده سال قبل از آن بسته شده بود. در سال 1246 شخصی روسی اسباب مختصری چاپ سنگی یعنی لیتوگرافی به تبریز آورد اما تا سال 1256 خیلی ثمر نبخشید بعد از آن تاریخ خوب عمل کرد. در سال 1259 آقاعبدالعلی اسباب لیتوگرافی بطهران آورد و بدون تأخیر مشغول کار شده در همان سال نخستین کتاب چاپ سنگی که در طهران بطبع رسید کتاب «معجم فی آثار ملوک العجم » (بود) تألیف میرزا عبداﷲبن فضل اﷲ. و تاریخ پطر کبیر (نیز) بسعی او تمام شده آقا عبدالعلی بعد از چندی کارخانه را به آقا میرباقر واگذار نمود. چاپ خانه ٔ سنگی در دارالعلم شیراز تقریباً در سال 1254برقرار شد ولی گویا غیر از یک کتاب (قرآن مجید) کاری نکرد. در اصفهان تقریباً در سال 1260 عمل لیتوگرافی شروع کرد و کتاب رساله ٔ حسینیه بطبع رسید». تا اینجا عین کلام مرحوم شیندلر بود. در یک کتاب فرانسوی موسوم به «مطبعه در خارج ازفرنگستان که مؤلف آن امضای مجهول «یک کتاب شناس » میکند و تاریخ مطبعه ها را در بلاد عالم غیر از فرنگستان بترتیب حروف تهجی اسامی شهرها و ممالک ذکر میکند و در سنه ٔ 1319-1320 هَ. ق. (1902 م.) در پاریس بطبع رسیده در باب اولین مطبعه در ایران در ماده ٔ تبریزگوید:
«دکتر کوتون گوید که در سنه ٔ 1822 م. (1238-1239 هَ. ق.) جوانی میرزا جعفر نام اولین مطبعه ٔ سربی را در این شهر (یعنی تبریز) دائر کرد و کتاب اول که چاپ شد گلستان بود که بنا بقول ساسی و کاترمر در سال 1824 م. (1240-1241 هَ. ق.) و بقول کوتون مشارالیه در سنه ٔ 1825 م. (1241-1242 هَ. ق.) چاپ شده بعد از آن تاریخ قاجاریه تألیف عبدالرزاق بن نجفقلی در آن مطبعه چاپ شده. (معلوم است که قول هوتم شیندلر در این باب صحیح تر و معتبرتر است). ایضاً در کتاب مزبور در ماده ٔ طهران نیز شرحی بنقل از روزنامه ٔ جمعیت آسیایی مبشرین انگلیسی درباره ٔ اولین کتب مطبوعه در طهران درج میکند و میگوید آن کتب در کارخانه ٔ معتمدالدوله به اهتمام ملاعباسعلی به چاپ رسیده اند و اسامی بعضی از آن کتب را میدهد. درمقدمه ٔ رساله ای که جناب آقا میرزا محمدعلی خان تربیت در تاریخ جراید ایرانی تألیف کرده اند و موسوم است به «ورقی از دفتر تاریخ مطبوعات ایرانی و فارسی » که ترجمه ٔ انگلیسی آن را جناب استاد برون نشر کرده اند ونسخه ٔ فارسی هنوز بدبختانه بطبع نرسیده نیز اطلاعات ذیل درباره ٔ اولین مطبعه در ایران ثبت است: «...در حدود سال 1240 عباس میرزا نایب السطنه میرزا جعفر نام تبریزی را بمسکو فرستاد که یک دستگاه چاپخانه ٔ سنگی بیاورد و آن صنعت را نیز بیاموزد. وی دستگاهی به تبریز آورده و دایر کرد. مشهدی اسد آقا باصمه چی معروف تبریزی که خودش حالا (یعنی در وقت تألیف کتاب در سنه ٔ1330) زنده و مطبعه ٔ قدیمش هنوز در تبریز دائر است روایت میکند که میرزاصالح شیرازی وزیر طهران میرزا اسداﷲ نامی را از اهل فارس با مخارج زیاد برای یاد گرفتن صنعت چاپ به پترسبورگ فرستاد و مشارالیه پس از مراجعت در تبریز بدستیاری آقا رضا (پدر مشهدی اسدآقا راوی این روایت) مطبعه ٔ سنگی (لیتوگرافی) تأسیس نمود و اولین نسخه ای که در آن مطبعه چاپ شد قرآن مجید بود بخط میرزا حسین خوشنویس معروف. بعد از پنج سال شاه این مطبعه را با اجزاء و عمال آن به طهران خواست و اولین نسخه ای که در طهران طبع شد دیوان نشاط (میرزاعبدالوهاب معتمدالدوله متخلص به نشاط) بود» در کتاب موسوم به «کتاب شناسی شرقی » تألیف زنکر و در کتاب «کتاب شناسی ایران » تألیف شواب و کتاب فهرست کتب عربیه و فارسیه و ترکیه منطبعه در اسلامبول و مصر و ایران و موجوده در موزه ٔ آسیائی پترسبورک تألیف دورن که در پترسبورک در سنه ٔ 1866 میلادی طبع شده اسامی کتب زیادی از قدیمترین مطبوعات ایران ثبت است که چند فقره از آنها را که مهم ترند ذیلا درج میکنیم و خصوصاً سه چهار فقره که اول ذکر میشوند برای اصلاح بعضی فقرات آنچه از هوتم شیندلر نقل شد مفید است: رساله ٔ حسینیه چاپ اصفهان بقول زنکر در سنه ٔ 1244 و بقول دورن بتاریخ غره ٔ رحب سنه ٔ هَ. ق. قرآن چاپ شیراز سنگی سنه ٔ 1840 م. (1244-1245 هَ. ق.) بقول زنکر، محرق القلوب نراقی چاپ طهران سنه ٔ 1229 بقول شواب و سنه ٔ 1248 بقول دورن، جلاء العیون و عین الحیوه و حیاهالقلوب و مفتاح النبوه سنه ٔ 1240 بقول دورن، نخبه ٔ کلباسی (رساله ٔ عملیه ٔ فقه) چاپ اصفهان سنه ٔ 1246 بقول دورن، گنجینه ٔ معتمدالدوله میرزا عبدالواهاب متخلص به نشاط چاپ طهران سنه ٔ 1266 بقول دورن، علاوه بر اینها که ذکر شد باز اسامی خیلی کتب دیگر در مآخذ مزبوره موجود است که از سنه ٔ 1239 به این طرف در تبریز طهران و اصفهان چاپ خورده. از بعضی دلایل و قراین معلوم میشود که در همانوقت که در تبریز چاپخانه ٔ سربی اولی دایر بود، چاپخانه ٔ دیگری نیز در طهران در حدود سنه ٔ 1240 دائر بوده است بدون آنکه مطبعه ٔ تبریز به طهران نقل شود زیرا که در هر دو مطبعه در سال 1240 وسالهای بعد از آن کتب زیادی چاپ شده. در کتاب مشاهیرالشرق جرجی زیدان در ضمن شرح حال ناصرالدین شاه (ج 1ص 139 و 140) ظاهراً بنقل از قول میرزا مهدی مدیر جریده ٔ حکمت فارسی منطبعه ٔ مصر منیویسد که اولین مطبعه را عباس میرزا نایب السلطنه در تبریز تأسیس کرد و دو نفر از فحول علماء را یعنی میرزا صالح شیرازی و میرزا محمد جعفر تبریزی مشهور به امیر را خواسته و به مسکو و پترسبورک فرستاد و 14 دستگاه اسباب یعنی چرخ مطبعه ٔ سنگی طرز قدیم آوردند و در تبریز مطبعه ای دائر کردند. بعد از تبریز در طهران و ظاهراً بعد از شیراز و اصفهان نیز اولین شهری که مطبعه در آن پیدا شدشهر ارومی بوده که در سنه ٔ 1256 به این طرف دعات مسیحی امریکائی در آنجا یک مطبعه ٔ سربی عربی و سریانی و انگلیسی دارند. دکتر پرکین از اولین مبشرین امریکائی در ارومی در کتاب خود بعنوان (هشت سال در ایران) در باب اولین مطبعه ٔ خودشان چنین مینویسد:
«در 7 نوامبر 1840 م. (12 رمضان 1256 هَ. ق.) مطبعه چی آقای بریت از امریکا برگشته و مطبعه ٔ ما را که کوچک و قابل نقل بود آورد. در 21 نوامبر (26 رمضان) مطبعه را به کار انداخته و بعضی قطعات دعا به زبان سریانی چاپ کردیم. مسلمانان شهر نیز از ورود مطبعه ٔ ما ممنون بودند. منجم باشی ارومی به اداره ٔ ما رجوع کرده و خواهش کرد که تقویم او را برای سال 1257 هَ. ق. چاپ کنیم. در 30 نوامبر (5 شوال) شروع به طبع زبور در زبان سریانی قدیم کردیم...»
بعد از ارومی ظاهراً به ترتیب تاریخی ذیل در سایر بلاد ایران مطبعه داخل شده: بوشهر، مشهد، انزلی، رشت، اردبیل، همدان، خوی، یزد، قزوین، کرمانشاه، کرمان، گروس، کاشان. عجیب است با آنکه در ایران اول چاپخانه ٔ سربی داخل شده بود بعدها مدتهای دراز منسوخ شده و چاپ سنگی دایر شد «تا آنکه در سنه ٔ 1290 در حین مسافرت ناصرالدین شاه بفرنگستان در اثنای توقف در اسلامبول یک دستگاه چاپخانه با حروف عربی و فرنگی بقیمت پانصد لیره عثمانی ابتیاع شد و آن دستگاه را با یک نفر حروف چین روانه ٔ طهران کردند ولی در تهران اهمال شده و در بوته ٔ تعویق ماند تا آنکه در سال 1292 بارون نرمان اجازه ٔ نشر روزنامه ٔ فرانسوی به اسم پاتری (وطن) تحصیل کرده و چرخ مطبعه راتعمیر و حروف را صاف کرده و بکار انداخت » در تبریز قاسم خان پسر علیخان والی (که امروز سردار همایون لقب دارد) در حدود سنه ٔ 1317باز یک دستگاه مطبعه ٔ سربی دایر کرد. در همان اوقات یک مطبعه ٔ کوچک سرکاری هم در اداره ٔ محمدعلی میرزا ولیعهد ایجاد شد که شرح نهج البلاغه تألیف ابن ابی الحدید را در آن مطبعه چاپ کردند. امروز در خیلی از بلادمهمه ٔ ایران مطبعه موجود و دائر است و این اختراع فرنگی مفید پس از صدها اهمال و مسامحه و اجتناب از رسوم کفار عاقبت در ممالک مسلمان دائر شده و باعث شادی روح گوتمبرگ آلمانی شده است در خاتمه این را نیز بگوئیم که طبع با حروف عربی و نشر کتب عربی و فارسی دراروپا مدتهای زیاد پیش از رواج طبع در مشرق زمین بوده و قرآن و کتب تفسیر و کتب علمی مسلمین در فرنک بطبع رسیده و غالباً در مشرق زمین از روی همین چاپها یا چاپ هندوستان (برای کتب فارسی مخصوصاً لکنهو) دوباره چاپ کرده اند. قرآن مجید سیصد سال بیشتر است در اروپا بطبع رسیده در صورتی که در ممالک اسلامی خیلی بیشتر از صد سال نیست که طبع شده. (روزنامه ٔ کاوه شماره ٔ پنجم سال دوم دروه ٔ جدید مورخ 28 آذر ماه 1290 یزدگردی) در اینجا مقاله ٔ روزنامه ٔ کاوه به پایان میرسدو اکنون میپرداریم بنقل قسمتی از مقاله ٔ (کاروان معرفت) مجتبی مینوی استاد دانشگاه. در این مقاله پس ازمعرفی میرزا صالح شیرازی از چگونگی مسافرت وی به اروپا و شرح اقدامات و مطالعات او در آنجا سخن میگویندو در پایان مقاله به موضوع «چاپ » و «چاپخانه » در ایران اشاره کرده مینویسند: «.... همین که میرزا صالح دید که به احتمال قوی باید شش ماه دیگر لندن را ترک کند با خود اندیشید که چیزی به ایران ببرد که بکار دولت ایران بیاید. مدتها بود که خیال بردن یک دستگاه چاپ و وسایل صنعت باسمه (یعنی گراور کردن روی مس) بسرش افتاده بود با یک نفر استاد فن چاپ... قرار گذاشت که هر روزی دو ساعت در کارخانه ٔ او کار کند و فن چاپ را بیاموزد... به این ترتیب هر روزه از ساعت دو و نیم بعد از ظهر تا چهار و نیم به لباس انگلیسی در کارخانه ٔ چاپ زنی کار میکرد. قبل از رفتن به کمبریج میرزا صالح از آن استاد فن چاپ که به او این حرفه را آموخته بود خواهش کرد که مبلغ معتنابهی اجناس چاپ زنی وباسمه سازی با یک ماشین کوچک برایش بخرد و همین که برگشت دید که اجناس زیادی در نهایت ارزانی برایش خریده است و چون بجهت پرداخت تمام قیمت آنها وجه کافی همراه نداشت قدری پول از این و آن قرض کرد و همه ٔ آن اسبابها را در سه صندوق بزرگ بسته با سایر متعلقات شخصی محصلین بکشتی فرستادند.» مجتبی مینوی مقاله را تامراجعت میرزا صالح به ایران ادامه میدهند و سپس مینویسند: «میرزا صالح که زبان فرانسه و انگلیسی و لاتینی یاد گرفته بود، مترجم ومستشار ولیعهد شد و دستگاه چاپ را که همراه خود به ایران برده بود در تبریز به راه انداخت و این اولین مطبعه ای بود که برای چاپ کتب فارسی در سرزمین ایران دایر شد». آنگاه مجتبی مینوی به بحث درباره ٔ وجه اشتقاق کلمه ٔ «چاپ » میپردازند و بعد دنباله ٔ مطلب را چنین ادامه میدهند:
«... به هر حال خود او بود (مراد میرزا صالح شیرازی است) که این صنعت را به ایران آورد و چهار پنج سال بعد از ورود او به تبریز اولین کتاب چاپی فارسی که در ایران تهیه شده بود بیرون آمد. و چون مینویسند که دایرکننده ٔ این مطبعه ٔ سربی جوانی میرزا جعفرنام بود بعید نیست که میرزا صالح همان میرزا جعفر مهندس همسفر خود را به اداره ٔ این چاپخانه گماشته باشد بخصوص که میرزا صالح شخصاً از اعیان و رجال دولت شده بود و فرصت رسیدگی به چاپخانه را نداشت. غیر از این چاپخانه ٔ میرزا صالح یک چاپخانه ٔ دیگر نیز بزودی در تبریز دایر شد، در روزنامه ٔ کاوه مینویسند که در سال 1233 شخصی موسوم به آقا زین العابدین تبریزی اسباب و آلت مختصر باسمه خانه ٔ طیبوگرافی یعنی چاپ حروفی به تبریز آورده بعد از مدتی کتاب فتحنامه ٔ میرزا ابوالقاسم قائم مقام را چاپ کرد و در کتاب الذریعه تألیف شیخ آغا بزرگ طهرانی مینویسد که در 1234 رساله ٔ جهادیه تألیف میرزا ابوالقاسم قائم مقام در تبریز به چاپ رسیده ومن نمیدانم که از این جهادیه همان فتحنامه مقصود است یا کتاب دیگری و مرحوم محمدعلی تربیت نوشته است که «میرزا صالح شیرازی بعد از آنکه وزیر طهران شده بودمیرزا اسداﷲ نامی را از اهل فارس با مخارج زیادی برای یاد گرفتن صنعت چاپ به پترسبورگ فرستاد». بعید نیست که در این عبارت مقصود چاپ سنگی باشد نه چاپ سربی. در مآثر سلطانیه ٔ عبدالرزاق دنبلی آمده است که «اعظم تصنعات کار فرنگ باسمه کاری بود که کتب متعدده بخط نسخ و نستعلیق بیرون می آورند. یکی از هوشمندان دارالسلطنه ٔ تبریز اسباب و اقلام او را آورده چنان تتبع و تصرف در این کار کرده است که چون صفحه ای از کار بیرون می آید حسن خطش رشک گردش اقلام خوش نویسان آمده بعلاوه شیرینی شیوه نیز در باسمه کاری منظور گردیده ». ومخفی نماند که همین مآثر سلطانیه یکی از اولین کتابهایی است که در ایران چاپ شد و در خاتمه ٔ آن می گوید: «این نسخه ٔ جدید که موسوم به مآثر سلطانی است در تبریز بسعی و استادی جناب ملامحمد باقر تبریزی بتاریخ اواخر رجب 1241 اختتام پذیرفت... و سوای این کتاب مستطاب در دارالخلافه ٔ طهران میرزا زین العابدین تبریزی به اهتمام منوچهرخان (معتمدالدوله) مجلدات از کتب حدیث باسمه کرده تجار و اهل معاملات باطراف ولایات میبرند و خرید و فروخت میشود». کتابهای دیگری که در همین سالها چاپ شد عبارت بود از گلستان سعدی و محرق القلوب و عین الحیاه و حیاه القلوب و قرآن و حق الیقین و رساله ٔ حسینیه وزاد المعاد و بوستان سعدی و ترجمه ٔ کتاب جغرافیای رفائلی و غیرها، که بعضی بچاپ سنگی رسیده بود و برخی بچاپ سربی.» (مجله ٔ یغما سال ششم شماره ٔهشتم آبان ماه 1332).


دستگاه

دستگاه. [دَ] (اِ مرکب) (از: دست + گاه، پسوند مکان) دستگه. جای دست. (یادداشت مرحوم دهخدا). عروه. (دهار). || جایی که بالش و مسند را در آنجا گذارند، چه دست به معنی مسند است. (انجمن آرا) (آنندراج). || قدرت و جمعیت و سامان و مال. (برهان). قدرت و جمعیت و سامان و ثروت. (انجمن آرا) (آنندراج). وسع. مکنت. تمکن. سرمایه و اسباب. (غیاث). غنی. (بحر الجواهر) (صراح). کثرت اسباب و اموال. (جهانگیری). سامان و دولت و ثروت. (ناظم الاطباء). طائل. طائله. طَول. کَف ّ. (منتهی الارب).فر و جلال و شکوه و دبدبه. شوکت و دولت:
که پیروزگر باد همواره شاه
بافزایش دانش و دستگاه.
فردوسی.
خداوند پیروزی و دستگاه
خداوند کیوان و بهرام و ماه.
فردوسی.
به مردی و پیروزی و دستگاه
به فر و به برز و به تخت و کلاه.
فردوسی.
کند تخمه ٔ سام نیرم تباه
شکست اندر آرد بدین دستگاه.
فردوسی.
برین تخت زر چون نشسته ست شاه
به داد و به پیروزی و دستگاه.
فردوسی.
کزویست پیروزی و دستگاه
هم او آفریننده ٔ هور و ماه.
فردوسی.
همی گفت هرکس که راند سپاه
خرد باید و مردی و دستگاه.
فردوسی.
ز داد و ز فر و ز اورنگ شاه
وزآن روشنی بخت و آن دستگاه.
فردوسی.
که چندان سرافرازی و دستگاه
بزرگی و اورند و فر و کلاه.
فردوسی.
شد آن پادشاهی و چندان سپاه
بزرگی و مردی و آن دستگاه.
فردوسی.
اگر نیستی داد بهرام شاه
مراو را کجا ماندی دستگاه.
فردوسی.
سکندر فروماند ازآن جایگاه
وزآن فر و اورند و آن دستگاه.
فردوسی.
کجا آن جهان جستن ساوه شاه
کجا آنهمه گنج و آن دستگاه.
فردوسی.
هرآنکس که بودی ورا دستگاه
ببستی به شهر اندر آئین براه.
فردوسی.
کنون شاه خاقان نه مردیست خرد
همش دستگاهست و هم دستبرد.
فردوسی.
برآنم که او را ز هرسو سپاه
بیاید که هستش چنین دستگاه.
فردوسی.
همش دستگاه است و هم دل فراخ
یکی کلبه سازید در پیش کاخ.
فردوسی.
نبینم سزای کسی در سپاه
ترا زیبد این نام و این دستگاه.
فردوسی.
و اکنون چو دستگاه قوی گشت ز آنچه بود
بی مدح تو مرا نپذیرفت سیستان.
فرخی.
براه شادی اندر گشت گمراه
ز خوشی دستگاهش گشت کوتاه.
(ویس و رامین).
چه مردی بگفتش بدین دستگاه
شهان را بود بر فزونی و گاه.
اسدی.
نام نکو بمان چو کریمان ز دستگاه
چون شد یقین که عمر دول پایدار نیست.
سنائی.
گوئی که دستگاه فراخست مر مرا
برخوان خواجه تا که زنم لقمه چون نهنگ.
سوزنی.
دل دستگاه تست بدست جهان مده
کاین گنج خانه را ندهد کس بایرمان.
خاقانی.
دلتنگ چو دستگاه یارش
دربسته تر از حساب کارش.
نظامی.
نه یار جمال می نماید
نی درخوردستگاه یاریم.
عطار.
مکن تکیه بر دستگاهی که هست
که باشد که نعمت نماند بدست.
سعدی.
وآنکه را دستگاه و قوت نیست
شلغم پخته مرغ بریانست.
سعدی.
مرا دستگاهی که پیرامن است
پدر گفت میراث جدمنست.
سعدی.
دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک
حاصل آنست که چون طبل تهی پربادم.
سعدی.
کیسه ٔ خالی و دلی خواهان
دیده بر دستگاه همراهان.
اوحدی.
نعمت و ثروت و دستگاه او باری عزّ اسمه تمام و مکمل گرداناد. (تاریخ قم ص 4).
- بادستگاه، با نعمت و حشمت و مکنت و جلال و شکوه و نظام و سامان:
یکی نامه نزدیک بهرام شاه
نبشت آن جهاندار بادستگاه.
فردوسی.
همان باکلاهست و بادستگاه
هم او سر برآرد بخورشیدو ماه.
فردوسی.
دبیری بآیین و بادستگاه
که دارد ز بیداد لشکر نگاه.
فردوسی.
بدو گفت کاندر جهان بیگناه
کرا دانی ای مرد بادستگاه.
فردوسی.
سه فرزند شایسته ٔ تاج و گاه
خردمند و با دانش و دستگاه.
فردوسی.
که آمد فرستاده نزدیک شاه
یکی پرمنش مرد بادستگاه.
فردوسی.
کنون سوی من کرد میرین پناه
یکی نامدار است بادستگاه.
فردوسی.
- بارگاه معدلت دستگاه، محکمه ٔ عدالت. (ناظم الاطباء).
- بی دستگاه، بی مکنت و ثروت:
نبینی که درویش بی دستگاه
به حسرت کند در توانگر نگاه.
سعدی.
- تنگ شدن دستگاه، کاستن مکنت و دولت و مال و منال وتمکن کسی:
چه بینید گفت ای سران سپاه
که ما را چنین تنگ شد دستگاه.
فردوسی.
- دستگاه دادن، سامان و دولت و مکنت و نعمت دادن:
ز هر بد توئی بندگان را پناه
تو دادی مراگردی و دستگاه.
فردوسی.
ز یزدان سپاس و بدویم پناه
که او داد پیروزی و دستگاه.
فردوسی.
چو شد ساخته بردمش نزد شاه
بدان تامرا زو دهد دستگاه.
فردوسی.
مرا به خدمت او دستگاه داد سخن
مرا بمدحت او پایگاه داد زبان.
فرخی.
مرا که ایزد جز شعر دستگاه نداد
مگر بشعر کنم سوی خدمت تو خرام.
فرخی.
- دستگاه داشتن، وسع و توانائی و تمکن داشتن:
امروز که دستگاه داری و توان
بیخی که بر سعادت آرد بنشان.
سعدی.
که سک را که هست از هنر دستگاه
بود در نسیج و نخ پادشاه.
نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 75، از یادداشت مرحوم دهخدا).
- دستگاه نهادن، ساز و سامان و ترتیب دادن:
اگر بخدمت دست تو دررسد لب من
ز دست بوس تو یارب چه دستگاه نهم.
خاقانی.
بدین چارسو چون نهم دستگاه
که ایمن نباشم ز دزدان راه.
نظامی.
- سپاه ظفردستگاه، سپاه مظفر و فیروز و کامیاب. (ناظم الاطباء).
- کرامت دستگاه، با دستگاه بزرگ: حضرت ولایت پناه کرامت دستگاه فیروز شاه. (حبیب السیر چ طهران ج 3 جزو 4 ص 323).
|| توانائی و قدرت و زور و قوت. (ناظم الاطباء). مکانه. (ترجمان القرآن). وسع. طاقت. تاب. توانائی. دسترس. سلطه. پای. تسلط. نفوذ. (یادداشت مرحوم دهخدا). توان. امکان:
بگوئی که ما را نبد این گناه
نه ایرانیان را بد این دستگاه.
فردوسی.
که در جنگ ما را چنین دستگاه
نبوده ست هرگز بایران سپاه.
فردوسی.
ورایدونکه بر ما بگیرند راه
بکوشیم تا هستمان دستگاه.
فردوسی.
برآنم که ما را بود دستگاه
وزایشان برآریم گرد سیاه.
فردوسی.
که نگشاید این بند من کس براه
که گلشهر دارد مر این دستگاه.
فردوسی.
نبدمان بدین کینه گه دستگاه
ببایست رفتن بفرمان شاه.
فردوسی.
به بخشش نباشد ورا دستگاه
فسوسیش خوانند هرکس نه شاه.
فردوسی.
هرکرا دستگاه خدمت تست
بس عجب نیست گر بود معجب.
فرخی.
چو فردا بیایند یابند راه
بدیدار ماشان بود دستگاه.
شمسی (یوسف و زلیخا).
طمع بر دل هرکسی کرد راه
که بر گوهر او را بود دستگاه.
نظامی.
با فراقت چند سازم برگ تنهائیم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیبائیم نیست.
سعدی.
- با دل و دستگاه شدن، توانائی گرفتن و سر و سامان و قدرت یافتن:
به پنجم سخن کین هرمزدشاه
چو پرویز شد با دل و دستگاه.
فردوسی.
- دستگاه جستن، برتری جستن. سلطه و تفوق خواستن:
به آب اندر افگند چندین سپاه
که جستند بر ما همی دستگاه.
فردوسی.
- دستگاه خواستن، خواهان سلطه و برتری و تفوق شدن:
همی خواست پیروزی و دستگاه
نبود آگه از بخش خورشید و ماه.
فردوسی.
وزو خواست پیروزی و دستگاه
نمودن دلش راسوی داد راه.
فردوسی.
- دستگاه دادن، مسلط کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تسلط دادن. چیرگی دادن. نیرو و توانائی و قدرت دادن:
که او دادمان بر ددان دستگاه
ستایش مر او را که بنمود راه.
فردوسی.
که او داد بر نیک و بد دستگاه
که دارنده ٔ آفتابست و ماه.
فردوسی.
سپاس از خداوند خورشید و ماه
که او داد بر برتری دستگاه.
فردوسی.
به پیش جهان آفرین داد خواه
که دادش به هر نیک و بد دستگاه.
فردوسی.
نگه دار این بنده را زین گناه
مده دیو را بر دلم دستگاه.
شمسی (یوسف و زلیخا).
به اول سخن دادیم دستگاه
به آخر قدم نیز بنمای راه.
نظامی.
چو از دانش خویش دستور شاه
بگنجی چنان دادش آن دستگاه.
نظامی.
- || برتری و تفوق و غلبه دادن:
که او دادش آن دستگاه بزرگ
بر آن گرگ و آن اژدهای سترگ.
فردوسی.
یکی را مده بر دگر دستگاه
کسی را مخوان در جهان نیز شاه.
فردوسی.
- دستگاه داشتن، قدرت و توانائی داشتن:
مهندس پذیرفت ایوان شاه
بدو گفت من دارم این دستگاه.
فردوسی.
بدان داوری دستگاهی نداشت
بآیین خود برگ راهی نداشت.
نظامی.
چه خطا ز بنده دیدی که خلاف عهد کردی
مگر آنکه ما ضعیفیم و تو دستگاه داری.
سعدی.
- دستگاه کاری، سَعاه. این معنی را صاحب منتهی الارب برای کلمه ٔ سعاه ذکر کرده وسعاه در لغت عرب به معنی تصرف و تقلب آمده و در ناظم الاطباء به معنی تصرف و دستگاه کاری و قابلیت برای کار و اقتدار ضبط شده است.
- دستگاه نمودن، نشان دادن قدرت و توانائی و زورمندی:
به فر خداوند خورشید و ماه
که چندان نمایم ورا دستگاه.
فردوسی.
- دستگاه یافتن، به قدرت رسیدن. توانایی یافتن:
چنان کن که چون یافتی دستگاه
به آمرزش اندر بپوشی گناه.
ابوشکور بلخی.
- دستگاه یافتن بر کسی، بر او مسلط شدن:
اگر سام یل یامنوچهر شاه
بیابند بر ما یکی دستگاه.
فردوسی.
بر ایشان بیابم مگر دستگاه
به کردار باداندرآرم سپاه.
فردوسی.
|| جاه و مقام و منزلت:
بنزد منش دستگاهست نیز
ز خون پدر بی گناهست نیز.
فردوسی.
ترا بیشتر نزد من دستگاه
توئی برتر از پهلوانان بجاه.
فردوسی.
بدو گفت خسرو که مهمان براه
بیابی فزون تر بود دستگاه.
فردوسی.
چه مایه ترا نزد من دستگاه
بهر کینه گاه اندرون کینه خواه.
فردوسی.
سر پهلوانان لشکرپناه
بنزدیک شاهان ترا دستگاه.
فردوسی.
همی کرد او نعل اسبان شاه
ورا نزد قیصر بدی دستگاه.
فردوسی.
بر او ممتحن را دستگاه است
بر او منهزم را زینهار است.
عنصری.
- دستگاه جستن، جویای مقام وپایگاه و مکانت شدن. درپی جاه و جلال بودن:
اگر هرگزت نزد من دستگاه
همی جست باید کنونست گاه.
فردوسی.
بنزد که جویی همی دستگاه
برهنه سپهبد برهنه سپاه.
فردوسی.
|| مجموع عوامل و وسائل تشکیل دهنده ٔ مقام و منزلت و مرتبتی چنانکه دستگاه امارت و وزارت و...:
به دستگاه دبیری مرا چه فخر که من
بپایگاه وزیری فرونیارم سر.
خاقانی.
بشرطی که چون من درین دستگاه
رسانم سرش را بخورشید و ماه.
نظامی.
هر آن مال کآید درین دستگاه
برآن خفته دان تندماری سیاه.
نظامی.
قطره شهرکی است هواء معتدل دارد... و در دستگاه حسویه است و معدن آهن است. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 128).
- دستگاه پایه، مقام و مرتبت:
هرکو نریخت خون و نشد جان شکر چو باز
بر دستگاه پایه ٔ سلطان نمیرسد.
جمال الدین عبدالرزاق.
|| ادراک و فهم و دریافت. (ناظم الاطباء):
به نیکی نبد شاه را دستگاه
و گرنه مرا برنشاندی بگاه.
فردوسی (در هجو محمود، از چهار مقاله ص 81).
|| علم و فضل و دانشمندی. (برهان). فضل و فضیلت و علم و معرفت و دانش و حکمت. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح تصوف) حصول تمام صفات کمال است با وجود قدرت بر همه ٔ صفات. (فرهنگ مصطلحات عرفا). || کنایه از قوای عشره ٔ بشری است که پنج برونی و پنج درونی است. پنج برونی سامعه، باصره، لامسه، ذائقه و شامه باشد و درونی واهمه، خیال، متصرفه، حافظه و حس مشترک است. (از برهان) (از آنندراج). حواس باطنه و ظاهره. || کارخانه ٔ اهل حرفه. (غیاث). کارخانه و پیشه گاه از هر چیزی خواه بافندگی باشد و یا جز آن. (ناظم الاطباء). کارخانه. مجموعه ٔ آلاتی که در محلی برای انجام دادن کاری نصب شده باشد. کارگاه.
- دستگاه وجود، عالم هستی. جهان آفرینش:
باصطناع بیاراست دستگاه وجود
باستناد بیفزود پایگاه صدور.
انوری (از فرهنگ نعمهاﷲ).
|| اسباب و آلات و ادوات. (از ناظم الاطباء). || ماشین. چرخ. مجموع آلات و ادوات که عمل مکانیکی انجام دهد: دستگاه ساعت. دستگاه لکوموتیف. دستگاه ریسمان بافی. (یادداشت مرحوم دهخدا). آلات و ادوات بافندگی. (ناظم الاطباء). || هریک از آلات صناعت بافندگی. || کارخانه ٔ کیمیائی. (ناظم الاطباء). || واحد است برای برخی وسایل و ابزارها و غیره: یک دستگاه ساعت. یک دستگاه کالسکه. یک دستگاه گاری و دلیجان. یک دستگاه اتومبیل. || جهاز. مجموعه ٔ اعضایی که در بدن موجودی زنده مسؤول اجرای عمل حیاتی مخصوص است.
- دستگاه جنبش، جهاز محرکه. دستگاه جنباننده.
- دستگاه رویش، جهاز نامیه.
- دستگاه گوارش، جهاز هاضمه. دستگاه هاضمه. (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| مجموعه ای از چند واحد.
- دستگاه متری، عبارتست از:
1 سانتیمتر= 10 میلیمتر.
1 دسیمتر = 10 سانتیمتر = 100 میلیمتر.
1 متر = 10 دسیمتر = 1000 میلیمتر.
1 دکامتر = 10 متر.
1 هکتومتر = 10 دکامتر = 100 متر.
1 کیلومتر = 10 هکتومتر =1000 متر.
|| هرچه متعلق به تجارتخانه باشد. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح موسیقی ایرانی) طریق. یک دستگاه مجموع پیش درآمد و درآمد و آواز و رنگ و نواست. ایرانیان هفت دستگاه دارند و اروپائیها دو دستگاه. (یادداشت مرحوم دهخدا). یک آهنگ کامل موسیقی، مجموعه ای ازعده ای آواز و نغمه و گوشه که در عین پریشانی شامل مدلهای ممتاز و موضوعات مطبوع می باشد. آوازی که بسبب طرز بستن درجات گام آن و فواصل جزء آن از آوازهای دیگر متمایز باشد. معمولا موسیقی ایرانی را شامل 7 دستگاه میدانند ماهور، همایون، سه گاه، چهار گاه، شور، نوا، راست پنجگاه. و این طبقه بندی از اواسط دوره ٔ قاجاریه سابقه داشته است و ردیفهای (مقصود از ردیف، سبک و روش و کیفیت تنظیم و ترکیب یک آواز است) میرزا حسینقلی، میرزا عبداﷲ و درویش خان از روی همین ترتیب میباشد. (از دایره المعارف فارسی). || مسخره. (غیاث) (ناظم الاطباء). || اوضاع. (ناظم الاطباء). || مغلوب. (غیاث). مغلوب و ضعیف و ناتوان. (ناظم الاطباء).

فارسی به عربی

چاپ

انطباع، تابع، صحافه، طباعه، طبعه

معادل ابجد

دستگاه چاپ

496

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری